معنی ناپایدار و میرا

حل جدول

ناپایدار و میرا

فانی


میرا

فانی

فانی، میرنده


ناپایدار

گذرا

فرهنگ فارسی هوشیار

میرا

(صفت) میرنده فانی: } و دیگر گویند گبران. . که ایزد اندر جهان نخستین چیز مردی آفرید و گاوی و آن مرد گیومرث خوانند و معنی گیومرث زنده گویای میرا بود. . . ‎{


ناپایدار

فانی، گذران، بیدوام، هلاک شونده

لغت نامه دهخدا

میرا

میرا. (نف) (مرکب از میر + الف) هرچیز یا کسی که محکوم به مرگ است. میرنده. فانی. فناپذیر. که میرد. مائت. فانی. هالک. (از یادداشت مؤلف): معنی گیومرث زنده ٔ گویای میرا بود... (تاریخ بلعمی، از سبک شناسی ج 2 ص 23).


ناپایدار

ناپایدار. (نف مرکب) فانی. هلاک شونده. (آنندراج). فانی. (ناظم الاطباء). بی دوام. گذران. ناپاینده. گذرنده. که دائمی و باقی و همیشگی نیست:
اگر شهریاری و گر پیشکار
تو ناپایداری و او [جهان] پایدار.
فردوسی.
به گیتی نمانده ست از او یادگار
مگر این سخنهای ناپایدار.
فردوسی.
نه پنجه سال اگر پنجه هزار است
سرش بر نه که هم ناپایدار است.
نظامی.
روزگار و هر چه در وی هست بس ناپایدار است
ای شب هجران تو پنداری برون از روزگاری.
داوری مازندرانی.
به ندای ارجعی از این سراچه ٔ ناپایدار به دارالقرار ابرار خرامید. (وصاف ص 10). || بی قرار. بی ثبات. (ناظم الاطباء). متغیر. گردان. که بر یک حال نماند:
کدام است خوشتر ورا روزگار
از این برشده چرخ ناپایدار.
فردوسی.
چو برگردد این چرخ ناپایدار
ازو نام نیکو بود یادگار.
فردوسی.
ستاره شمر گفت کای شهریار
از این گردش چرخ ناپایدار.
فردوسی.
زمانه چنین است ناپایدار
گه این راست دشمن گه آن راست یار.
اسدی.
و بیقین واثق شد که متاع دنیا غرور است و مزخرفات و مموهات او خیال ناپایدار. (سندبادنامه ص 32). و زمان اتصال چون کبریت احمر ناپایدار. (سندبادنامه ص 103). || نااستوار. متردد. (ناظم الاطباء). غیرمستقیم. بی اعتبار. که ثبات و بقائی ندارد. که قابل اعتماد نیست. که اطمینان را نشاید. بی اساس. که قائم و قویم نیست. که مقاوم و پایدار نیست:
ببینید کاین چرخ ناپایدار
نه پرورده داند نه پروردگار.
فردوسی.
احسان تو ناپایدار
ای سر به سر عیب و عوار.
ناصرخسرو.
جهان آینه است و در او هر چه بینی
خیال است ناپایدار و مزور.
ناصرخسرو.
بر این سرسری پول [پُل] ناپایدار
چگونه توان کرد پای استوار.
نظامی.
یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدار.
سعدی.
چنین است گردیدن روزگار
سبک سیر و بدعهد و ناپایدار.
سعدی (بوستان).
زهی زمانه ٔ ناپایدار عهدشکن
چه دوستی است که با دوستان نمی پائی.
سعدی.

فرهنگ معین

میرا

(ص فا.) میرنده، فانی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

میرا

فانی، میرنده، هالک،
(متضاد) پایا


ناپایدار

بی‌ثبات، تغییرپذیر، فانی، گذرا، متزلزل، متغیر، مذبذب، هرهری‌مسلک،
(متضاد) پایدار

فارسی به انگلیسی

میرا

Mortal

واژه پیشنهادی

ناپایدار

زوال پذیر

سپنجی

فارسی به عربی

ناپایدار

متداعی، متغیر

معادل ابجد

ناپایدار و میرا

526

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری